عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۳۴

آن روز که روی دلستان نتوان دید

از بینایی نام ونشان نتوان دید

او مردم چشم ماست چون میبرود

شک نیست که بعد ازین جهان نتوان دید