عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۷۳

هان ای دل خسته کاروان می‌گذرد

بیدار شو آخر که جهان می‌گذرد

آن شد که دمی در همه عمرت خوش بود

باقی همه بر امید آن می‌گذرد