مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵

خلق‌های خوب تو پیشت دود بعد از وفات

همچو خاتونان مه رو می‌خرامند این صفات

آن یکی دست تو گیرد وان دگر پرسش کند

وان دگر از لعل و شکر پیش بازآرد زکات

چون طلاق تن بدادی حور بینی صف زده

مسلمات مؤمنات قانتات تائبات

بی عدد پیش جنازه می‌دود خوهای تو

صبر تو و النازعات و شکر تو و الناشطات

در لحد مونس شوندت آن صفات باصفا

در تو آویزند ایشان چون بنین و چون بنات

حله‌ها پوشی بسی از پود و تار طاعتت

بسط جانت عرصه گردد از برون این جهات

هین خمش کن تا توانی تخم نیکی کار تو

زانک پیدا شد بهشت عدن ز افعال ثقات