مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲

زان شاهد شکرلب زان ساقی خوش‌مذهب

جان مست شد و قالب ای دوست مخسب امشب

زان نورِ همه عالم هر شیوه همی‌نالم

تا بشنود احوالم ای دوست مخسب امشب

گاهی به پریشانی گاهی به پشیمانی

زین عیش همی‌مانی ای دوست مخسب امشب

یک روز تو گر خواری یک روز تو مرداری

از ما چه خبر داری؟ ای دوست مخسب امشب

بیرون شو از این هر دو بیگانه شو ای مردو

قم قد ضحک الورد ای دوست مخسب امشب

از هجر تو پرهیزم در عشق تو برخیزم

شمس الحق تبریزم ای دوست مخسب امشب