انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۷

وصل تو که از سنگ برون می‌آید

در کوکبهٔ خیال چون می‌آید

با هجر همی‌گوید ازین رنگرزی

من می‌دانم که بوی خون می‌آید