انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵۸ - در تقاضا

خداوندا همی دانم که چیزی نیست در دستت

گرم چیزی ندادستی بدین تقصیر معذوری

ولیکن گر کسی پرسد چه دادستت روا داری

که گویم عشوه اول روز و آخر روز دستوری