انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - در مرثیهٔ مودودشاه و بی‌وفایی جهان

جهان ز رفتن مودود شه موئید دین

به ما نمود مزاج و به ما نمود سرشت

جریده‌ایست نهاد سیه سپید جهان

که روزگار درو جز قضای بد ننوشت

۳

چه سود از آنکه از این پیش خسروان کردند

زرزمگاه قیامت به بزمگاه بهشت

چو عاقبت همه را تا به سنجر اندر مرو

شدست بستر خاک و شدست بالین خشت

کدام جان که قضاش از ورای چرخ نبرد

کدام تن که فناش از فرود خاک نهشت

۶

بگو که خوشه آسانی از کجا چینم

که گاو چرخ از این تخم و بیخ هیچ نکشت

بگو که جامهٔ آسایش از کجا پوشم

چو دوک زهره از این تاروپود هیچ نرشت

مسافران بقا را چو نیست روی مقام

دوروزه منزل و آرامگه چه خوب و چه زشت

خدای ناصر دین را بزرگ اجرای داد

که دهر خرد بساطی ز ملک در ننوشت