دوش در سِلْکِ صحبتی بودم
گوش و چشمم به مطرب و ساقی
پایمال معاشرت کردم
هر چه سالوس بود و زَرّاقی
گفتم ای دل قرار گیر اکنون
که همین بود حد مشتاقی
دیگر از بامداد میبینم
طلب نفس همچنان باقی