خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۱ - در رثاء دختر خویش

پیش بین دختر نو آمد من

دید کفاتش از پس است برفت

تحفه‌ای تازه کآمد از ره غیب

دید کاین منزل خس است برفت

گهری خرد بود و نیک شناخت

کاین جهان بد گهر کس است برفت

صورتش بست کز رسیدن او

خاطر من مهوس است برفت

دید در پرده دختر دگرم

گفت محنت یکی بس است برفت