محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - وله ایضا

ز ارباب دنیا که دارد جهان

به ذات جهاندارشان افتخار

اجل را پی غارت نقد جان

چو با میرزا احمد افتاد کار

در آن ماتم از دست غم چاک شد

لباس سکون بر تن روزگار

چو از نامجویان نزد خیری

به آیین او نبوت اشتهار

برای زمان سفر کردنش

ازین دار فانی بدارالقرار

شود تا دو تاریخ یکسان عدد

در آحاد اخوات آن آشکار

بگو آه از آن خیر نامجو

بگو وای از آن تاجر تابدار