سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۹

خواجه بفزود ولیکن به درم

روی بفروخت ولیکن ز الم

میزبان بود ولیکن به رِباط

نانم آورد ولیکن به درم

دست بگشاد ولیکن در بخل

لب فروبست ولیکن ز نعم

مغز پر کرد ولیکن ز فضول

دل تهی کرد ولیکن ز کرم

خواجه رنجور ولیکن ز فجور

خواجه مشغول ولیکن به شکم

بس حریص است ولیکن به حرام

بس جواد‌ست ولیکن به حرم

دولتش باد ولیکن بر باد

نعمتش باد ولیکن شده کم

جاودان باد ولیکن به سفر

ناتوان باد ولیکن به سقم