سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۶ - در رثای زکی‌الدین بلخی

ای برادر زکی بمرد و بشد

تا یکی به ز ما قرین جوید

تا ز آب حیات آن عالم

تن و جان از عدم فرو شوید

من ز غم مرده‌ام که کی بود او

باز از آنجا به سوی من پوید

پس تو گویی که مرثیت گویش

زنده را مرده مرثیت گوید