باده نوشین به صفا خواست کرد
وعدهٔ دوشین به وفا راست کرد
نور هدایت به چراغم رسان
بوی عنایت به دماغم رسان
۳
غمزدگان را به طرف دلگشای
گمشدگان را به کرم رهنمای
طفل گیار از هوا ریخت شیر
مغز جهان را ز صبا زد عبیر
گم شدهام راه نمایم تو باش
بی بصرم نور فزایم تو باش
۶
برق بهر سوی بتابی دگر
دشت زهر جوی بیابی دگر
هر طرفش ره بشتابی دگر
هر قدمش سیر بر آبی دگر