منگر به حدیث خرقهپوشان
آن سختدلانِ سستکوشان
آویخته سُبحهشان به گردن
همچون جرس از درازگوشان
از دور چو کُشتگان ببینی
از راه بگرد و رو بپوشان
از بند ریا و زرق برخیز
با ساده نشین و بادهنوشان
مفروش به ملک هر دو عالم
خاک سر کوی میْفروشان
در باغ چه خوش بود سحرگاه
ما سرخوش و بلبلان خروشان
مطرب غزل عبید برخوان
دل برده ز دستِ تیزهوشان