محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

اگر شراب خوری صد جگر کباب شود

وگر تو مست شوی عالمی خراب شود

ز دیده گر ننهد سر به جیب سیل سرشگ

ز سوز آتش دل سینه‌ام کباب شود

ز جیب پیرهنت هر صباح خیزد نور

چنان که دست و گریبان بفتاب شود

نکوست رشتهٔ زرین مهر و هالهٔ ماه

که این سگان تو را طوق و آن طناب شود

اگر به عارض خوی کرده از چمن گذری

سمن ز شرم عرق ریزد و گل آب شود

ز روی تست فروغ جهان مباد آن روز

که افتاب جمال تو در نقاب شود