منم آن رند قدح نوش که از کهنه و نو
باشدم خرقهای آنهم به خرابات گرو
زاهد آن راز که جوید ز کتاب و سنت
گو به میخانه در آی و ز نی و چنگ شنو
راز کونین به میخانه شود زان روشن
که فتادهاست به جام از رخ ساقی پرتو
چه کند کوه کن دلشده با غیرت عشق
گر نه بر فرق زند تیشه ز رشک خسرو
هر طرف غول نوا خوان جرس جنبانی است
در ره عشق به هر زمزمه از راه مرو
منزل آنجاست درین بادیه کز پا افتی
در ره عشق همین است غرض از تک و دو
بستگیها به ره عشق و گشایشها هست
بسته شد هاتف اگر کار تو دلتنگ مشو