عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵

این درد مرا دوا که داند؟

وین نامهٔ اندهم که خواند؟

جز لطف توام که دست گیرد؟

جز رحمت تو که‌ام رهاند؟

۳

بنمای رخت به دردمندی

تا بر سر کوت جان فشاند

آیا بود آنکه بی‌دلی را

لطف تو به کام دل رساند؟

افتادم بر در قبولت

امید که از درم نراند

۶

کار دل من عنایت تو

گر بهتر ازین کند، تواند

مهری ز قبول بر دلم نه

کین قلب کسی نمی‌ستاند

چون حلقه برین دری، عراقی

می‌باش و مگرد، بو که داند