انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

ای جهان را جمال و جاه تو زین

اسم و رسم تو اسم و رسم حسین

در و دست تو مقصد آمال

دل و طبع تو مجمع‌البحرین

عرصهٔ همتت چنان واسع

که در آن عرصه گم شود کونین

نزد عهدت وفا برابر دین

پیش طبعت عطا برابر دین

حال من بنده و حوالت من

گشت آب حیات و ذوالقرنین

ای چو الیاس و خضر بر سر کار

عزم تزویج کن مگو من این

انتظارم مده بده ز کرم

گر همه نقد نیست بین‌البین

من نگویم که می‌نخواهم جنس

تو مگو نیز من ندارم عین

خود چو معطی تویی و سایل من

بیش از این عشوه شین باشد شین

ای چو سیمرغ جفت استغنا

بیش از این باش با غراب‌البین