انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴

آخر به مراد دل رسیدیم

خود را و ترا به هم بدیدیم

از زلف تو تابها گشادیم

وز لعل تو شربها چشیدیم

بی‌آنکه فراق هم‌نفس بود

با تو نفسی بیارمیدیم

بر دست تو توبها شکستیم

بر تن ز تو جامها دریدیم

ناز تو به طبع دل ببردیم

راز تو به گوش جان شنیدیم

با ما به زبان رسم و عادت

زرقی که فروختی خریدیم

سر بر خط عهد تو نهادیم

خط گرد زمانه درکشیدیم