انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲

یا وصل ترا عنایتی باید

یا هجر ترا نهایتی باید

صد سورهٔ هجر می‌فرو خوانی

در شان وصال آیتی باید

دل عمر به عشق می‌دهد رشوت

آخر ز تو در حمایتی باید

بوسی ندهی وگر طمع دارم

گویی به بها ولایتی باید

الحق به از این بها به نتوان جست

در هر کاری کفایتی باید

آخر ز تو در جهان پس از عمری

جز جور و جفا حکایتی باید

وانگه ز منت چه عیب می‌جویی

جز مهر و وفا شکایتی باید

در خون منی چرا نیندیشی

کین دل شده را جنایتی باید