انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴

سخت خوشی چشم بدت دورباد

سال و مه و روز و شبت سور باد

بندهٔ زلفین تو شد غالیه

خاک کف پای تو کافور باد

خادم و فراش تو رضوان سزد

چاکر و دربان درت حور باد

عاشق محنت‌زده چون هست شاد

حاسد خرم شده مهجور باد

وصل تو بادا همه نزدیک ما

هجر تو جاوید ز ما دور باد