خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۲ - در مدح قاضی القضاة احمشاد

تا رقم حسن تو زد آسمان

نامزد عشق تو آمد جهان

حلقه به گوش غم تو گشت عقل

غاشیه‌دار لب تو گشت جان

زلف تو شیطان ملایک فریب

روی تو سلطان ممالک ستان

عشق تو آورده قیامت پدید

فتنهٔ تو کرده سلامت نهان

تابش رخسار تو از راه چشم

کرد چراگاه دل از ارغوان

سلسله‌های فلک است آن دو زلف

تا نکنی قصد سرش، هان و هان

ز آنکه جهان یکسره گردد خراب

گر ببری سلسلهٔ آسمان

حلقه‌ای ار کم شود از زلف تو

خاتم جم خواه به تاوان آن

در لب تو هست ز کوثر اثر

در دل خاقانی از آتش نشان

قبلهٔ تو اختر جوزا رکاب

قدوهٔ او گوهر دریا بنان

حرز امم، حبر امام احمشاد

قاضی شه پرور و سلطان نشان