ز لعل روح فزا، زنده کن دل ما را
کن آشکار زلب معجز مسیحا را
گر از عقیق یمانی دلم بدست آری
بچین زلف تو بخشم ری و بخارا را
رسید خازن اردیبهشت و ساخت بهشت
دوباره از سر نو کوه و دشت و صحرا را
کنون که آتش موسی نموده گل در باغ
ز عکس چهره بر افروز جام صهبا را
مرا که روی تو فردوس و قامت طوبی است
چه آرزو کنم ای حور باغ طوبی را
به غیر آهوی چینت نکرده شیر شکار
بنازم آن سر زلف و دو چشم شهلا را
چه واقع است که از نغمهٔ غزل ناهید
به رقص و وجد در آورده چرخ مینا را
هواست مشک فشان تا کدام مشکین موی
به باد داده سر زلف عنبر آسا را؟
کدام ماه یمانی زغیب کرده طلوع
که تازه کرده ز نو داستان سینا را؟
کدام عیسی فرخنده دم ظهور نمود
که داد روح و روانی عظام موتی را؟
کدام یوسف مصری نمود جلوۂ حسن
فکند بر سر بازار شور و غوغا را؟
کدام مهدی موعود جلوه کرد که خود
گرفت اشرقت الارض روی غبرا را؟
مگر نگار من آن آفتاب حسن و جمال
ز پرده کرد برون چهره دل آرا را
کسی که دیده ز اعشار حسن او کسری
به نیم جو نخرد تخت و تاج کسری را
نخوانده درس محبت، نبرده راه بدوست
کنی چه حکمت اشراق و ابن سینا را
ز شعر آیتی از قند پر شود برجند
ببین تو در قفسی طوطی شکر خا را