در کفر من ای شیخ مده بیهده فتوا
در عشق نداریم ز تکفیر تو پروا
در عشق نهادم چو قدم، پیر طریقت
از کعبه کشانید مرا جانب رضوا
جز مهر و وفا نیست در این راه عبادت
جز صدق و صفا نیست در این مرحله تقوا
از سیر و پیاز و عدس و ترّه گذشتیم
المنت لله علی المن و سلوا
آن کس که چشیده است ز سلوای مواهب
شسته است دگر دست و دهان پاک ز حلوا
هر لطف که داری صنما با دگران بخش
جز روی تو ما هیچ نداریم تمنا
در کعبهٔ دل عشق رخت آمد و بشکست
هر جا صنمی بود بر این کاخ معلّا
بر روی چو مینوی تو یک دانهٔ خال است
بیرون کشد از باغ بهشت، آدم و حوا
بخشندهٔ روح است و شفای دل بیمار
خوانندش از این رو به جهان خال مسیحا
ای آیت حق، آیتی از لطف تو دارد
این طبع روان لطف سخن، منطق گویا