به نیروی صف مژگان گشودی کشور دلها
متی سخرت اقلیماً فبالانصاف عاملها
به شکر فتح و پیروزی، مکن آهنگ خونریزی
به وقت معذرت جانا، اذا حیّوک فاقبلها
اگر خواهی بماند ملک و اقبال تو پاینده
نگه دار از ره ارفاق شاها جانب دلها
گرههای سر زلفت گره انداخت در کارم
مرا از زلف مشکینت بسی افتاده مشکلها
ز مسجد شیخ دوش آمد حریفان سوی میخانه
دهیدش تهنیت کامروز آمد سوی مقبلها
برای راحت جانم، الا ساقی بده جامی
که پیمودم در این وادی بیابانها و منزلها
به وصف آن لب شیرین ضیا پرداخت دیوانی
بود دیوان اشعارش از آن رو نقل محفلها