فنودی » گزیدهٔ اشعار » شمارهٔ ۲۷ - سرنوشت

عجب مدار فتادم اگر به ملک فنود

مراز دفتر تقدیر سرنوشت این بود

صلاح کار دگر از من خراب مجو

که از طراز وجودم نه تار ماند نه پود

به خصم چهره ی زردم ز غم گواهی داد

به آستین چو کنم پاک چشم خون آلود

زبان من که کلید در حقایق بود

بیست چرخ ستمگر چو باب کینه گشود

کنون خموش نشستم که خصم بدرفتار

چو دید شهد بیانم به کینه اش افزود

مرا سریست سراسر خراب از محنت

مرا دلیست گدازان ز نار غم چون عود

نگار خویش چو دیدم به دست مدعیان

برآمد از دل من آه و بار غم افزود

نوای بلبلی از سر ربود دوشم هوش

چه خوش به شاخ گلی این کلام نغز سرود

در این چمن به چه امید آشیان بندیم

که گل زبان دو روز دگر کند بدرود

بیا به اشک بشوییم این کدورت دل

به آه و ناله بسوزیم جان خصم عنود