اشراق بیرجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳

دیدم به عشوه و ناز جولان کنان به راهی

عالم فروز مهری آفاق سوز ماهی

چشم امید از یار دارم و لیک هستم

قانع به یک نگاهی آنهم به گاه گاهی

کار تمام عالم خواهی بساخت جانا

از چشم نیم مستت گر افکنی نگاهی

چشمت ز تیر مژگان جانرا نموده غارت

ای ترک مست جانان از ما دگر چه خواهی

بگرفته شعر اشراق از هند تا خراسان

چونان که حسن رویش از ماه تا بماهی