دیدم به عشوه و ناز جولان کنان به راهی
عالم فروز مهری آفاق سوز ماهی
چشم امید از یار دارم و لیک هستم
قانع به یک نگاهی آنهم به گاه گاهی
کار تمام عالم خواهی بساخت جانا
از چشم نیم مستت گر افکنی نگاهی
چشمت ز تیر مژگان جانرا نموده غارت
ای ترک مست جانان از ما دگر چه خواهی
بگرفته شعر اشراق از هند تا خراسان
چونان که حسن رویش از ماه تا بماهی