رفت مانند شیشهٔ ساعت
عمر من در نفس شماریها
روزی مار نیست غیر از خاک
خاک بر فرق مالداریها
هست چو ناخنم نگین بی نقش
ننگ دارم ز نامداریها
بی تکلف نفس شمرده زدن
نیست کم از نفس شماریها
گردد آئینه روشن از نفست
گر زنی دم ز خاکساریها