غنی کشمیری » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

می کند روشن خیال مهر رویش سینه را

عکس می بخشد جلا چون ماه این آیینه را

دیدم از چاک گریبانش صفای سینه را

من گمان بردم که دارد در بغل آیینه را

خاطر غماز زیر بار کلفت بهتر است

سد راه عیب جویی گشت زنگ آیینه را

همچو بی دردان نسازم چشم بر مرهم سیاه

مشک می پاشم به رنگ لاله داغ سینه را

چون غنی هر کس که دم از خاکساری می زند

می تواند کرد روشن از نفس آیینه را