بسام کرد » در مدح یعقوب و شکست عمار خارجی

هر‌که نبود او به دل متهم

بر اثر دعوت او کرد نعم

عمر ز عمار بدان شد بری

که اوی خلاف آورد تا لاجرم

دید بلا بر تن و بر جان خویش

گشت به عالم تن او در الم

مکه حرم کرد عرب را خدای

عهد تو را کرد حرم در عجم

هر که در آمد همه باقی شدند

بازِ فنا شد که ندید این حرم