دل را به غم تو باز بستیم
جان را کمر نیاز بستیم
تن کو سگ توست هم به کویت
بر شاخ گلش به ناز بستیم
از دل به دلت رسول کردیم
وز دیده زبان راز بستیم
دیدیم رخت که قبلهٔ ماست
زآنسو که توئی نماز بستیم
خونین تُتُق از پی خیالت
بر چشم خیال باز بستیم
بر بوی خیال زود سِیْرت
خوابِ شبِ دیر یاز بستیم
جان از پی گرد موکب تو
بر شه ره ترکتاز بستیم
مرغی که کبوتر هوائی است
بر گوشهٔ دام باز بستیم
جوری که ز غمزهٔ تو دیدیم
بر عالم کینه ساز بستیم
خاقانیوار لاشهٔ عمر
بر آخور حرص و آز بستیم