دیده در کار لب و خالش کنم
پیشکش هم جان و هم مالش کنم
کعبهٔ جان او و عید دل هم اوست
جان و دل قربان همه سالش کنم
چون مرا از راه کعبه است این فتوح
بس طواف شکر کهامسالش کنم
ماه من کهاشتر سوار آید به راه
دیده سقا، سینه حمالش کنم
ناقه را چون ماه بر کوهان بود
نام چرخ مشتری فالش کنم
ناقهای کو پای بر یالش نهد
بوسهگه هم پای و هم یالش کنم
گه مهار از رشتهٔ جان سازمش
گه زر رخسار خلخالش کنم
گر دلم سوزد سموم بادیه
بس مفرح کز لب و خالش کنم
کمترین هندوی او خاقانی است
گر پذیرد نام مثقالش کنم