سعدی » خبیثات و مجالس الهزل » خبیثات » شمارهٔ ۴۸

خوش بود عیش با شکر دهنی

ارغوان روی و یاسمن بدنی

‌روز و شب هم‌سرای و هم‌دکّان

‌در دکان مرد و در سرای زنی

‌گاه بر هم نهاده دست ادب

‌همچو سرو ایستاده در چمنی

‌گه چنان تنگ خفته در آغوش

‌که دو تن را بس است پیرهنی

‌میل در سرمه‌دان چنان شد سخت

‌که بن شمع در سر لگنی

‌نیم‌گز خورده سیم‌تن تا ناف

‌وز منی در میان پای منی

‌تخت زرّین خسروان را نیست

‌آن طراوت که پشت سیمتنی

‌من به بوسی رضا دهم؟ هیهات

‌نادر است این سخن ز مثل منی

‌زَخمه‌ای در میان هر دو سُرون

‌به که هفتاد بوسه بر دهنی

‌سخن این است، دیگران را گوی

‌تا بگویند هر یکی سخنی