شد ختم بر حدیث تو آخر بیان ما
باشد نگین نام تو مُهر دهان ما
تَر همچو آسیا نشد از آب، نان ما
از تشنگی است خشک، زبان در دهان ما
آگه نشد طبیب ز درد نهان ما
این نبض ما خموشتر است از زبان ما
گویی که در تنور فلک قحط هیزم است
تا اشتها نسوخت، نشد پخته نان ما
از بس که وصف چشم سیاه تو کردهایم
گردید میل سرمه زبان در دهان ما
از صیدگاه دهر نگشتیم ناامید
زاغ کمان ماست، شکار کمان ما
موی سفید ماست همه گرد آسیا
شد قوت آسیای فلک استخوان ما
کس را ز دام صحبت مردم نجات نیست
عنقاست گوشهگیر غنی در زمان ما