در معرکه صد زخم رسد گر بتن ما
زان به که بود داغ سپر بر بدن ما
تا سرکهٔ پیشانی دونان نچشیدیم
دندان طمع کند نشد در دهن ما
عمریست که جز شکوهٔ ما کار ندارد
دوزید لب گور به تار کفن ما
بردند پس از مردن ما معنی ما را
صد شکر که مانده است بیاران سخن ما
از بس که ضعیفیم به یاد کمر او
جز مور دگر کس نسزد گور کن ما