صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲۸- سوره القصص » ۱۵- آیه ۵۶

إِنَّکَ لاٰ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۵۶)

بدرستی که تو هدایت نمی‌کنی آن را که دوست داری و لیکن خدا هدایت می‌کند آن را که می‌خواهد و او داناتر است بهدایت‌یافتگان (۵۶)

« در بیان ایمان ابی طالب(ع) و معنی أنَّکَ لَاتَهدِی مَنْ أحبَبتَ »

ای محمّد (ص) ره تو نتوانی نمود

بر کسی کش دوست داری خود ز جود

حق تعالی می نماید لیک راه

هر که را خواهد سپید او یا سیاه

حق به حال مهتدین داناتر است

اهل ره را زو نشان دیگر است

گفته اند این آیت از حق بر رسول

یافته در حق بوطالب نزول

کو بُدش بس میل بر ایمان عم

داشت او ز ایمان وحشی رنج و غم

آمد این آیت از آن بر مصطفی(ص)

میل توست اعنی خلاف علم ما

آنکه داری جهد بر ایمان او

نافرید ایمان در او حق یک تسو

اندر این معنی بود چندین نظر

مجملی زآن گویم ار داری بصر

اول آنکه رأی مرسل با رسول

گر مخالف شد بود دور از عقول

خواهد ار او آنچه را که حق نخواست

نیست پیغمبر یقین اهل هواست

پس پیمبر خواستش با حق یکی است

آنکه گوید غیر از این ، اندر شکی است

یا که در دانایی اش باشد قصور

یا بود مغرض در احکام و امور

ذکر بوطالب مفصل شد بیان

اندر اَنعام ار که خواهی رو بخوان

همچنین این آیت ار فهمی قلیل

هست بر ایمان بوطالب دلیل

زآنکه کرد از حبّ کافر نهی حق

خاصه بر پیغمبر صاحب نسق

پس ندارد دوست کافر را رسول

تا که بر ایمان او باشد عجول

گر که دارد دوست کس را بیّن است

کو به هر عنوان که باشد مؤمن است

زین گذشتیم آمدیم اندر کلام

از پی تحقیق آیت در مقام

رهنماییِ پیمبر بی عبوس

نیست جز تبلیغ و دعوت بر نفوس

هادی مطلق نباشد غیر حق

کو نمود از لطف ، خلقِ ماخَلَق

نیست واقف غیر ذات ذوالجلال

بر رموز خلقت از وجه کمال

آنکه ذاتش رهنما شد بر عقول

باشد آگاه از قبول و ناقبول

بخشد آگاهی رسولش را اِله

آنچه باشد واجب از مقصود و راه

بخشد او را علم و حکمت بر مزید

هم نماید کآن سیاه است، این سفید

لیک باشد سرّ خلقت مختفی

کز چه شد ابلیس مبغض با صفی

گشت آن مردود و گمراه و مضل

رهنما وین باز بر ارباب دل

بافتند آن جامه را از چه سیاه

وین دگر را رو سفید و دین پناه

پس تو ای احمد (ص) بخواه آن را که حق

خواست بر خلقان ز حکم ماسَبَق

پاره ای گفتند دانیم ای رسول

ما تو را پیغمبر و هست این قبول

وآنچه گویی هست بر خیر آن سبب

لیک ز اظهارش بود خوف از عرب

از حرم ما را کنند ایشان برون

نیست ما را بعد از این تاب سکون