خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰

ز خوبان جز جفاکاری نیاید

ز بدعهدان وفاداری نیاید

ز ایام و ز هرک ایام پرورد

به نسبت جز جفاکاری نیاید

ز خوبان هرکه را بیش آزمائی

ازو جز زشت کرداری نیاید

ز نیکان گر بدی جوئی توان یافت

ز بد گر نیکی انگاری نیاید

ز می سرکه توان کردن ولیکن

ز سرکه می طمع داری نیاید

دلا یاری مجوی از یار بدعهد

کزان خون‌خواره غم‌خواری نیاید

پری را ماند آن بی‌شرم اگرنه

ز مردم مردم‌آزاری نیاید

به ناله یار خاقانی شو ای دل

که از یاران تو را یاری نیاید

چه سود از ناله کاندر چشم بختت

ز نفخ صور بیداری نیاید

تو یاری از حریفان تا نجوئی

کز ایشان خود به جز ماری نیاید