وَ ما کانَ اَلنّاسُ إِلاّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۹) وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا اَلْغَیْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ اَلْمُنْتَظِرِینَ (۲۰) وَ إِذا أَذَقْنَا اَلنّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا قُلِ اَللّهُ أَسْرَعُ مَکْراً إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ (۲۱) هُوَ اَلَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ حَتّی إِذا کُنْتُمْ فِی اَلْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ اَلْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اَللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلشّاکِرِینَ (۲۲)
و نبودند مردمان مگر امت واحده پس اختلاف کردند و اگر نبود کلمه که پیشی یافته از پروردگارت هر آینه حکم کرده شده بود میانشان در آنچه در آن اختلاف میکردند (۱۹) و میگویند چرا فرو فرستاده نشد بر او آیتی از پروردگارش پس بگو نیست غیب مگر خدا را پس منتظر باشید بدرستی که من با شما از منتظرانم (۲۰) و چون بچشانیم مردمان را رحمتی از پس سختی رنجی که مس کرد ایشان را ناگاه مر ایشان را مکریست در آیتهای ما بگو خدا زودتر است در مکر بدرستی که فرستادگان ما مینویسند آنچه مکر میکنند (۲۱) اوست که میگرداند شما را در بر و بحر تا چون باشید در کشتیها و جاری شوند با ایشان ببادی پاکیزه و شاد شوند بآن بیاید آنها را بادی سخت و بیاید ایشان را موج از هر جا و دانند که ایشان احاطه کرده شده بآنها خوانند خدا را خالص گردانندگان برای او دین را که اگر نجات داد ما را از این هر آینه باشیم از شکرگزاران (۲۲)
می نبودند آنچه هست از مردمان
غیر یک امّت به تحقیق و نشان
پس در ایشان گشت واقع اختلاف
هست هم واقع در این معنی خلاف
شرح آنها جمله گفتن سود نیست
بهر تذکار ار چه نامحمود نیست
پیش از این تحقیق این معنی تمام
کرده ایم ار باشدت یاد آن کلام
نزد ما توحید اصل مدعاست
و اخت لاف از نفس پُر حرص و هواست
هر زمانی در بشر بود اختلاف
از هوای نفس پر آشوب و لاف
اصل ایشان بوده واحد در نخست
هست هر اشکسته شاهد بر درست
گفت اهل مکه را فخر بشر
ما به فطرت بوده ایم از یک گهر
با شما هم ریشه و هم دوده ایم
واحد اندر اصل فطرت بوده ایم
بود آنجا نی بتی نی بت پرست
غیر معبودی که او بوده است و هست
رو به باطل کردن از حق بهر چیست
این نه رسم آدمیّت و آدمی است
زین نصیحت اختلاف افزوده گشت
تا نزاع و اختلاف از حد گذشت
گر نبودی قولی از پروردگار
که گرفته سبقت آن در روزگار
بینشان میرفت حُکمی بیگزاف
آنچه در وی می نمایند اختلاف
مشرکان مکه گویند از چه رو
آیتی نامد بر او از رب او
یعنی اعجازی که ما خواهیم از او
کرده ایم از وی به تکرار آرزو
پس بگو حق راست غیب اعنی که او
مطلع بر مصلحت باشد نکو
این نمی داند شما را بر صلاح
غیر معقول است پس این اقتراح
منتظر باشید هم من با شما
باشم اندر انتظار ماجری
بر شما ز انکار آیات و جحود
تا چه خواهد کرد در حکم وجود
یا که باشم منتظر بر نصرتش
که به من حق وعده داد از قوتش
مردمان را چون چشانیم از کرم
وسعت و صحت پس از قحط و الم
که رسیده باشد ایشان را ز بد
می کنند آیات ما را طعن و رد
یا که دربارة پیمبر مکر و کید
پاس نعمت را کنند از عمر و و زید
ای محمد(ص) گو بود حق زودتر
از شما اندر جزای مکر و ضر
می نویسند آن رسولان از نشان
حافظان کتب یعنی مکرتان
بر ملایک چون بود چیزی پدید
چون نباشد بر خدای بی ندید
آن خدایی کوست راننده شما
سوی برّ و بحر اندر اقتضا
چون شما باشید در کشتی چنان
فُلکها کردند در دریا روان
با کسانی کاندر آن دارند جا
باد نرم و خوش بَرَدشان هر کجا
میوزد آن باد بر وفق مراد
و اهل کشتی زآن بسی باشند شاد
ناگهان بادی وزد سخت و نفور
تا که دریا را در اندازد به شور
آید از هر سو بر ایشان موجها
کشتی افتد در حضیض و اوجها
میکنند ایشان یقین زآن ابتلاء
که احاطه کرده ایشان را بلاء
پس شود سد مسالک در نجات
بهر ایشان تا رسد یأس از حیات
آن زمان خوانند حق را با خلوص
دین خود سازند خالص بر خصوص
فطرت اصلیه آید در ظهور
عارضات نفس افتد در فتور
گر دهی ما را نجات از این بلا
تا ابد از شاکران باشیم ما