گر تو در دیدهٔ صاحبنظران ره یابی
دل قوی دار که در صحبت جان ره یابی
پاک گرد از همه چون آب و ز سر ساز قدم
تا تو در صحبت آن سرو روان ره یابی
ساده دل باش و گهر دار چو خنجر همه وقت
تا تو در پهلوی آن موی میان ره یابی
نازخندان لبی و تازه درون باش چو جام
تا مگر بر لب آن تنگدهان ره یابی
راستی پیشه کن و بسته دهان باش چو تیر
تا تو در خانهٔ آن سخت کمان ره یابی
بیحقیقت نتوان محرم او شد ناصر
گر یقینت نبود کی به گمان ره یابی