عکس جان گفتم لبش را، با دلم شد گفت و گو
خاک ره بودم ز اول، کرد اشکم رو به رو
از دهانش فاش کن راز وجودم یک به یک
وز تن من گوش کن اسرار زلفش مو به مو
اشک میآید ز چشمم، لاله میروید ز رخ
گل دمد آری، چو آب بخت ما آید به جو
آخر ای بدگو ازین بیهودهگوئی توبه کن
بیدلان را طعنه کمزن، عاشقان را بد مگو
دست من در دست ساقی باشد و می در سرم
گر فلک از ذرههای خاک من سازد سبو
ای فلک یکدم به گرد مجلس ناصر مگرد
تا دمی یاری به یاری باده نوشد رو به رو