مهی چو روی تو در آسمان نمییابم
گلی به بوی تو در بوستان نمییابم
به جستوجوی تو از من نشان نماند و هنوز
به سوی منزل وصلت نشان نمییابم
۳
چنین اگر آتش دل مغز استخوانم سوخت
سگ در توام و استخوان نمییابم
همه توئی و تو را در همه نمیبینم
جهان پر از تو، تو را در جهان نمییابم
اگر چه بحرگنه را کرانه پیدا نیست
محیط لطف تو را هم کران نمییابم
۶
دهان تنگ تو چون خاتم سلیمان است
ولی چه سود که دستی بر آن نمییابم
نمیکند طمع قرص مهر و مه ناصر
که از خمیر جهان بوی نان نمییابم