هنوز در دل مائی و پیش دیده مقابل
که منقطع نشود دوستی به قطع منازل
میان لیلی و مجنون مودّت است و ارادت
اگر عداوت و شور است در میان قبایل
به ما ز دوست سلامی مگر نسیم رساند
کز آب دیده در این ره پدید نیست مراحل
نظر به صورت زیبا و زلف و خال ندارم
که میل اهل حقیقت به سیرت است و شمایل
عجب که خاطر گلبن ز درد دل نشود خون
چنین که سوخت دل لاله از خروش عنادل
دگر ز کشتهٔ هجران دلیل عشق چه جوئی
که آب دیده نمودیم و رنگ چهره دلایل
مرا به روز قیامت قتیل عشق تو یابند
سپرده جان گرامی، گرفته دامن قاتل
مران شکستهدلان را از آستان کریمت
چرا که اهل کرم را گریز نیست ز سایل
چنین که هستی ناصر به بحر عشق فرو شد
گمان مبر که غبارش برد نسیم به ساحل