همیدارم از لطف تو مُلتمس
که بر ما به ترکی نتازی فَرس
به آزار کس ملک دنیا مگیر
که دنیا نیرزد به آزار کس
صبا، طیبالله انفاسه
سحرگه ز زلف تو میزد نفس
چنان با هوایت هوس کردهام
که گر سر نماند بماند هوس
مرا دست کوتاه و قدت بلند
بدان پایه چون باشدم دسترس
کنارم بود چون میان فرات
که از چشم من رفت رود ارس
کشیدند صد بحر دریاکشان
به یکدم، که یکدم نگفتند بس
بسی کاروان شد درین بادیه
که یکدم نیامد صدای جرس
چو فریاد ناصر به گوشت رسید
تو روزی هم او را به فریادرس