هر گه که رخ بدزدد و دزدیده بنگرد
ما را کُشد به غمره و نادیده آورد
دانی که روی تافتن او ز بهر چیست؟
رحم آیدش که به سوی کُشته بنگرد
از خونبهای خویش همیبگذرم اگر
آن کس که کُشت و رفت، دوباره بنگرد
دل رفت پیش دلبر و من جان همیکَنم
دل هر که برده است جان چرا نمیبرد
ناصر چو نفخ صور اگر ناله بر کشد
هنگامهٔ مشعبد افلاک بردرد