چو باد گر ز سر کوی یار خواهم رفت
به سوی روضهٔ رضوان چه کار خواهم رفت
مرا ز روز شمار ای فقیه کم ترسان
که من به دیر مغان بیشمار خواهم رفت
شراب خوردم و پوشیده میروم در شهر
اگر تو منع کنی آشکار خواهم رفت
به روز مرگم اگر در کنار خاک نهند
ز گریه خون دل اندر کنار خواهم رفت
به داغ هجر اگر از دیار دوست روم
همان شکسته دل و دوستدار خواهم رفت
جواب طعنهٔ اغیار اگر ز من پرسی
همین بس است که در عشقِ یار خواهم رفت
چنان ز عشق تو اندر غبار دل ماندم
که همچو آینه زیر غبار خواهم رفت
بساز چارهٔ کارم که رفت کار از دست
وگر ملول شوی من ز کار خواهم رفت
ز سوز مهر تو ناصر بسوخت چون منصور
چو سرّ عشق تو گفتم به دار خواهم رفت