کار عشق است اگر پیش تو انکاری نیست
عاشق حسن بتانیم و جز این کاری نیست
دوست نبود که به دل میل ندارد با دوست
یار نبود که به جان در طلب یار نیست
۳
بسکه در عشق تو آزرد مرا طعن رقیب
زار مینالم و در خاطرم آزاری نیست
گر دلم هست ز سودای تو بیماری خوش
خوشتر از نرگس مخمور تو بیماری نیست
گر چو چشم تو من آشفتهام و مست و خراب
عذرم آن است که در دور تو هشیاری نیست
۶
عقل در حلقهٔ گیسوی تو سودائی شد
که چنین گرم که بازار تو بازاری نیست
ناصر از گفتهٔ خود گوی به مطرب غزلی
که دلاویزتر از شعر تو گفتاری نیست