زلفت به شور و فتنه اگر قلب ما شکست
عمرش دراز باد که بشکست و بازبست
باد صبا ز فرق تو بوئی به چین رساند
شد فرق در میان مسلمان و بتپرست
آشفته همچو نرگس بیمار تو خوشیم
گاهی ز جام لعل تو مخمور و گاه مست
جام جم است کاسهٔ سر مِی پرست را
خوشوقت من که سرخوشم از بادهٔ الست
تو همچو گل عزیزی و ما همچو خار خوار
تو همچو مه بلندی و ما همچو خاک پست
ای دوست دستگیر که سر مینهم به پای
ای صبر پایدار که دل میرود ز دست
در دام زلف تو من و باد صبا شدیم
من صید قید گشتم و باد صبا بجَست
ناصر ز حبس تن به گلستان روح شد
بشکست عندلیب قفس را و باز رَست