صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۷- سوره اعراف » ۱۶- آیات ۱۵۵ تا ۱۵۷

وَ اِخْتٰارَ مُوسیٰ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقٰاتِنٰا فَلَمّٰا أَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَةُ قٰالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیّٰایَ أَ تُهْلِکُنٰا بِمٰا فَعَلَ اَلسُّفَهٰاءُ مِنّٰا إِنْ هِیَ إِلاّٰ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهٰا مَنْ تَشٰاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشٰاءُ أَنْتَ وَلِیُّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا وَ اِرْحَمْنٰا وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْغٰافِرِینَ (۱۵۵) وَ اُکْتُبْ لَنٰا فِی هٰذِهِ اَلدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی اَلْآخِرَةِ إِنّٰا هُدْنٰا إِلَیْکَ قٰالَ عَذٰابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشٰاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ فَسَأَکْتُبُهٰا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ اَلَّذِینَ هُمْ بِآیٰاتِنٰا یُؤْمِنُونَ (۱۵۶) اَلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ اَلنَّبِیَّ اَلْأُمِّیَّ اَلَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهٰاهُمْ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ اَلطَّیِّبٰاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ اَلْخَبٰائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اَلْأَغْلاٰلَ اَلَّتِی کٰانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اِتَّبَعُوا اَلنُّورَ اَلَّذِی أُنْزِلَ‌ مَعَهُ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (۱۵۷)

و برگزید موسی از قومش هفتاد مرد برای میقات ما پس چون گرفتشان صاعقه گفت ای پروردگار من اگر می‌خواستی هلاک می‌کردی ایشان را از پیش و مرا هم آیا هلاک می‌کنی ما را بآنچه کردند کم خردان از ما نیست آن بجز بلای تو اضلال می‌کنی بآن کسی را که می‌خواهی و راهنمایی کسی را که می‌خواهی تویی صاحب اختیار ما پس بیامرز ما را و رحمت کن ما را و تو بهترین آمرزندگانی (۱۵۵) و بنویس برای ما در این دنیا خوبی و در آخرت به درستی که ما باز گردیدیم بتو گفت عذابم می‌رسانم آن را بهر که می‌خواهم و رحمتم فرا گرفته همه چیز را پس بزودی می‌نویسم آن را از برای آنان که می‌پرهیزند و می‌دهند زکات را و آنان که ایشان بآیتهای ما می‌گروند (۱۵۶) آنان که پیروی می‌کنند آن رسولی را که نبی اینست که می‌یابند نوشته شده نزد ایشان در توریت و انجیل می‌فرمایدشان بکارهای پسندیده و باز می‌داردشان از ناپسندیده و حلال می‌کند برای ایشان پاکیزه‌ها را و حرام می‌کند از ایشان پلیدیها را و فرو می‌نهد از ایشان بار گرانشان را و آن تکالیف شاقه که بود بر ایشان پس آنان که گرویدند باو و تعظیم کردند او را و یاری کردند او را و پیروی کردند آن نوری که فرو فرستاده شد با او آن گروه ایشانند رستگاران (۱۵۷)

« (در بیان رفتن هفتاد نفر با موسی علیه السلام به طور »

اختیار از قوم خود هفتاد مرد

بهر میقات آن کلیم االله کرد

قوم یا بودند در شک که کلام

کرده با موسی مر آن ربّ الانام

بردشان در طور تا خود بشنوند

از خدا گفتار و بر وی بگروند

چون رسیدندی به میقات آن کرام

ابری آمد رفت موسی در غمام

که نمی دیدند او را قوم او

حق به موسی آمد اندر گفتگو

چونکه موسی از غمام آمد برون

گفت بشنیدید قول حق کنون

قوم گفتند این ندانستیم ما

کاین کلام حق بود بی افترا

همچنان باقی بود ریبی که بود

جز که بینیم آن خدا را در نمود

کوه آمد زآن سخن در زلزله

میبمردند آن کسان از هایله

نزد بعضی رجفَه در حین طلب

بر هلاکت نامد ایشان را سبب

بل بر ایشان ارتعاشی در رسید

که شدند از زندگانی ناامید

گشت نزدیک آنکه مفصل هایشان

گردد از هم منقطع در جایشان

چونکه موسی دید آن حال از خدا

خواست تا د لهایشان آمد به جا

هست مروی هم که با هارون به طور

رفت موسی نوبتی بهر حضور

ناگهان غالب به هارون خواب گشت

خفت و در خفتن ز عالم درگذشت

موسی او را غسل داد و دفن کرد

آمد اندر قوم پس تنها و فرد

چونکه از هارون بپرسیدند قوم

گفت او بگذشت اندر حال نوم

قوم گفتند این نباشد بر سند

بل بکشتی خود تو او را از حسد

گفت با من چند تن همره شوید

تا ز حالش بر تمام آگه شوید

زنده سازم مر ورا تا بی خلاف

خود کند بر مردن خود اعتراف

پس به او همراه شد هفتاد تن

اندر آن مدفن نمودند انجمن

بر دعای موسی اش حق زنده کرد

زو شنیدند آنچه بود آن چند مرد

منفعل گشتند و از حق زلزله

آمد ایشان را به جان زآن مسأله

بعضی از ارباب تفسیر از نخست

این چنین گویند و این باشد درست

کاندر آن حینی که بر میقات او

رفت تا گیرد ز حق تورات او

برد آن هفتاد کس با خود به طور

تا گوه باشند او را در امور

چونکه در میقات حاضر آمدند

هم ز موسی طالب رؤیت شدند

در زمان آمد بر ایشان صاعقه

جمله مردند از وقوع بارقه

بعد از آنشان حق تعالی زنده کرد

بر بقاء بعد از فناء زیبنده کرد

شرح آن گفتیم در آیات پیش

این همان میقات باشد نی که بیش

بهر تأکید است تکرار صریح

هست از اقوال این قولی صحیح

پس به هر تقدیر در آن هایله

صاعقه بگرفتشان یا زلزله

گفت موسی زآن جماعت ترسناک

که ز وحشت گر شوند ایشان هلاک

متهم گردد در اسرائیلیان

کس ندارد باور از وی هیچ آن

گفت یا رب خواستی گر بیش از این

کردی ایشان را هلاک اندر یقین

مینمودی هم هلاکم در سبیل

وقت غرق قبطبیان در رو د نیل

می کنی ما را هلاک آیا کنون

کرد گر نابخردی فعلی زبون

نیست این جز امتحانات بهر ما

در سؤال رؤیت از روی عمی

هر که را خواهی کنی گمره به آن

یعنی از آن ابتلاء و امتحان

هر که را خواهی شوی هم رهنما

ز امتحان از وجه تَهدِی مَن تَشَآء

دوست چون ما را تویی فَاغْفِرْ لَنَا

رحم کن در عین آمرزش به ما

بهتر از آمرزگارانی یقین

یا الهی أنْتَ خَیرُ الْغَافِرِین

بر نوی س از بهر ما در این سرا

نیکویی از راحت و عیش و نوا

عیش خوش با صحت و امنیتی

هم ز اطمینان بر اعداء نصرتی

همچنین اندر سرای آخرت

نیکویی ده در مقام و مغفرت

زآنکه ما سوی تو برگشتیم باز

گرچه از برگشت مایی بینیاز

حق تعالی گفت اشکنجه و عذاب

هر که را خواهم رسانم در عِقاب

هم به هر شیئی است واسع رحمتم

وارسیده بر دو کون از قدرتم

« در تحقیق رحمت امتنانیه و وجوبیه »

هست در نزد محقق بی سؤال

رحمت حق بر دو قسم اندر مقال

امتنانیه است و ذاتیّه یکی

مطلق از هر شرط و قید ار مدرکی

اندر آن دریاست مستغرق دو کون

مر فرا بگرفته اشیاء را به عون

منتج از وی شد عطای ماسَبَق

بی سؤال سایلی بر ماخَلَق

هم بدون آنکه محتاجی کند

عرض حاجت فیض هستی تا برد

هست از آن رحمت، اشیاء را وجود

هر یک اندر رتبه ای دارد نمود

رحمت دیگر وجوبیّه است نیز

کآن مقیّد باشد ار داری تمیز

آن هم از آن رحمت ذاتیّه باز

گشته فایض در حقیقت در مجاز

هست استحقاق بنده هم بر آن

از نتیجۀ امتنانیه عیان

همچنان که پیش از رسم و سمت

کرد استحقاق هستی مرحمت

رحمتی کآمد وجوبیّه به نام

زآن مقیّد خوانده اند آن را کرام

کآن بود مشروط خود بر شرط چند

گاهِ قول و فعل نزد هوشمند

پس نویسم زود بهر متّقین

آن کسان کز شرک پرهیزند هین

رحمت خود را که آن دارد وجوب

بر خواص مؤمنین و اهل قلوب

می دهند ایشان زکات مالها

هستشان ایمان به آیت های ما

از فرایض صعبتر باشد زکات

دوست دارد مال چون هر ذی حیات

پیروند آن مؤمنان خود بر رسول

وآن نبیّ اُمّی کامل وصول

اُمّی اعنی، زاده شد چو از مادرش

خواند نا بنوشته حق پیغمبرش

هیچ نه بنوشته و نه خوانده بود

پیش پروازش ملایک مانده بود

آن نبی که یافتند او را به نام

ثبت در تورات و انجیل از مقام

وصف و نامش در صحف مرقوم بود

نزد ایشان رفعتش معلوم بود

می نماید امر بر معروف و هم

نهی از منکر خود آن صاحب علم

آن محاسن جمله را معروف دان

هر قبیحی منکر است آن را بمان

عقل باشد بر محاسن رهبرت

شد به ظاهر عقل کل پیغمبرت

سازد ایشان را حلال او طیّبات

هم خبائث را حرام اندر جهات

بار ایشان را فرو بنهد ز دوش

وآن تکالیفی که شاق آمد به هوش

همچنین بردارد آن اغلال و بند

که بر ایشان بود سابق در پسند

پس مر آنانکه ز اسرائیلیان

بگرویدند این نبی را بیگمان

غیر ایشان یا که از قوم دگر

بهر تعظیمش فرو بردند سر

یاریاش کردند از نزدیک و دور

هم شدندش پیرو از ادراک نور

آن چنان نوری که بر وی داده شد

با وی از حق بود و بفرستاده شد

قصد زآن نور است قرآن مجید

تا ابد باقی است با او هم پدید

تسمیۀ قرآن از آن آمد به نور

کآن حقایق راست کاشف در ظهور

این گروه ناصران و تابعان

رستگارانند و مرحوم از نشان

بر ولایت گر کنی تعبیر نور

نزد اهل حق بود روشن نه دور

بود آن نور ولایت با رسول

کآیت از حق یافت در حین نزول

باید اول هر نبی ای در صعود

گردد از نور ولایت با شهود

در نبوّت پس شود صاحب عَلم

با پیمبر پس علی بود از قِدَم

با علی (ع) زآن گفت احمد (ص)، کای علی

در نهان بودی تو با هر مرسلی

لیک با من در نهان و آشکار

هم تو بودی هم تویی در روزگار

گر خدا خواهد بیانی زین ظهور

گویم اندر آیت االلهُ نور

هست امیدم کو دهد علم و حیات

تا در آنجا چیست گویم نور ذات

لیک گویم چون رسید اینجا کلام

مجملی اندر بیان این مقام

چون تجلی کرد ذات ذو صفات

اندر اسماء و صفات از غیب ذات

زآن تجلی از ظهور سرمدی

ظاهر آمد آفتاب احمدی

از نبوّت آن تجلی نام یافت

رتبۀ پیغمبری اتمام یافت

مر ورا باشد دو وجه ای پاک دلق

آن یکی بر حق و دیگر سوی خلق

وجه عالی را ولایت دان به حق

کآن بود مطلق ز قید ماخَلَق

وحدت بی کثرت اندر افتتاح

باشد آن گر هیچ دانی اصطلاح

خواندهاند این رتبه را وجه الاحد

مطلق است از اسم و رسم و وصف و حد

وجه دانی کآن به خلق ارزانی است

در رسالت جنبۀ جسمانی است

با علی زآن گفت نور واحدیم

بر دو صورت بر خلایق آمدیم

در مقام نور داریم اتحاد

نیست اثنینت آنجا یا تضاد

در مقام جسم هم او با من است

مر نبی را روح باقی با تن است

همچنین کز وحدتش ذات وجود

در تجلی داد کثرت را نمود

هم در این کثرت جز او موجود نیست

گر تو دانی غیر از این محمود نیست

این قدر کافی بُد ار فهمی تمام

بازگردم سوی تفسیر کلام