وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ وَ مٰا یَشْعُرُونَ (۲۶) وَ لَوْ تَریٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَی اَلنّٰارِ فَقٰالُوا یٰا لَیْتَنٰا نُرَدُّ وَ لاٰ نُکَذِّبَ بِآیٰاتِ رَبِّنٰا وَ نَکُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (۲۷) بَلْ بَدٰا لَهُمْ مٰا کٰانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا لِمٰا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ (۲۸) وَ قٰالُوا إِنْ هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا اَلدُّنْیٰا وَ مٰا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (۲۹) وَ لَوْ تَریٰ إِذْ وُقِفُوا عَلیٰ رَبِّهِمْ قٰالَ أَ لَیْسَ هٰذٰا بِالْحَقِّ قٰالُوا بَلیٰ وَ رَبِّنٰا قٰالَ فَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۳۰) قَدْ خَسِرَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقٰاءِ اَللّٰهِ حَتّٰی إِذٰا جٰاءَتْهُمُ اَلسّٰاعَةُ بَغْتَةً قٰالُوا یٰا حَسْرَتَنٰا عَلیٰ مٰا فَرَّطْنٰا فِیهٰا وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزٰارَهُمْ عَلیٰ ظُهُورِهِمْ أَلاٰ سٰاءَ مٰا یَزِرُونَ (۳۱) وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (۳۲) قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ اَلَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاٰ یُکَذِّبُونَکَ وَ لٰکِنَّ اَلظّٰالِمِینَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ یَجْحَدُونَ (۳۳) وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلیٰ مٰا کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّٰی أَتٰاهُمْ نَصْرُنٰا وَ لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِ اَللّٰهِ وَ لَقَدْ جٰاءَکَ مِنْ نَبَإِ اَلْمُرْسَلِینَ (۳۴) وَ إِنْ کٰانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرٰاضُهُمْ فَإِنِ اِسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی اَلْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی اَلسَّمٰاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی اَلْهُدیٰ فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ (۳۵) إِنَّمٰا یَسْتَجِیبُ اَلَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ اَلْمَوْتیٰ یَبْعَثُهُمُ اَللّٰهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (۳۶) وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اَللّٰهَ قٰادِرٌ عَلیٰ أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (۳۷) وَ مٰا مِنْ دَابَّةٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ طٰائِرٍ یَطِیرُ بِجَنٰاحَیْهِ إِلاّٰ أُمَمٌ أَمْثٰالُکُمْ مٰا فَرَّطْنٰا فِی اَلْکِتٰابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلیٰ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ (۳۸) وَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی اَلظُّلُمٰاتِ مَنْ یَشَأِ اَللّٰهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (۳۹) قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتٰاکُمْ عَذٰابُ اَللّٰهِ أَوْ أَتَتْکُمُ اَلسّٰاعَةُ أَ غَیْرَ اَللّٰهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (۴۰) بَلْ إِیّٰاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مٰا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شٰاءَ وَ تَنْسَوْنَ مٰا تُشْرِکُونَ (۴۱) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا إِلیٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنٰاهُمْ بِالْبَأْسٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (۴۲) فَلَوْ لاٰ إِذْ جٰاءَهُمْ بَأْسُنٰا تَضَرَّعُوا وَ لٰکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۴۳) فَلَمّٰا نَسُوا مٰا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ أَبْوٰابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّٰی إِذٰا فَرِحُوا بِمٰا أُوتُوا أَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَةً فَإِذٰا هُمْ مُبْلِسُونَ (۴۴)
و ایشان باز میدارند از آن و دوری میکنند از آن و هلاک نمیکنند مگر نفسهای خود را و نمیدانند (۲۶) و اگر به بینی هنگامی را که باز داشته شده باشند بر آتش پس گویند ای کاش ما برگردانیده میشدیم و تکذیب نمیکردیم با آیتهای پروردگار خود را و میبودیم از گروندگان (۲۷) بلکه ظاهر شد مر ایشان را آنچه بودند که پنهان میداشتند از پیش و اگر برگردانیده میشدند عود میکردند بآنچه نهی کرده شده بودند از آن و بدرستی که ایشان دروغگویانند (۲۸) و گفتند نیست آن مگر زندگانی ما در دنیا و نباشیم ما برانگیختهشدگان (۲۹) و اگر به بینی هنگامی که بازداشته باشند بر پروردگارشان آیا نیست این بحق گویند آری بحق پروردگار ما گوید پس بچشید عذاب را بسبب بودنتان کافران (۳۰) بتحقیق زیان کردند آنان که تکذیب کردند رسیدن بجزای خدا را تا چون آید ایشان را قیامت ناگاه گویند ای حسرت ما بر آنچه تقصیر کردیم در آن و ایشان بر میدارند و زرهای خود را بر پشتهای خود آگاه باشید بد است آنچه بر میدارند به پشت (۳۱) و نیست زندگانی دنیا مگر بازی و هزل و هر آینه سرای آخرت بهتر است از برای آنان که میپرهیزند آیا پس در نمییابند بعقل (۳۲) بتحقیق میدانیم که اندوهناک میسازد ترا آنچه میگویند پس بدرستی که ایشان تکذیب نمیکنند ترا و لیکن ستمکاران بآیتهای خدا انکار میکنند (۳۳) و بتحقیق تکذیب کرده شدند رسولان چند پیش از تو پس صبر کردید بر آنچه تکذیب کرده شدند و رنجانیده شدند تا آمد ایشان را یاری ما و نیست بدل کننده مر سخنان خدا را و بحقیقت آمد ترا از خبر فرستادهشدگان (۳۴) و اگر چه باشد که عظیم آمده بر تو اعراض ایشان پس اگر توانی که بجویی نقبی در زمین یا نردبانی در آسمان پس بیاری ایشان را علامتی و اگر خواستی خدا هر آینه جمع کردی ایشان را بر هدایت پس مباش البته از نادانان (۳۵) اجابت نمیکنند مگر آنان که میشنوند و مردگان بر میانگیزدشان خدا پس بسوی او برگردانیده میشوند (۳۶) و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او علامتی از پروردگار من بگو بدرستی که خدا تواناست بر آنکه فرو فرستد معجزه و لیکن بیشترین ایشان نمیدانند (۳۷) و نیست هیچ جنبنده در زمین و نه پرنده که میپرد بدو بالش مگر آنکه اصنافی چندند مثال شما تقصیر نکردیم در کتاب از چیزی پس بسوی پروردگارشان حشر کرده میشوند (۳۸) و آنان که تکذیب کردند آیتهای ما را کرانند و گنگانند در تاریکیها کسی را که میخواهد خدا اضلال میکنند او را و کسی را که میخواهد برمیگرداندش بر راه راست (۳۹) بگو خبر دهید اگر آید شما را عذاب خدا یا بیاید شما را قیامت آیا جز خدا را میخوانید اگر هستید راستگویان (۴۰) بلکه او را میخوانید پس میبرد از شما آنچه میخوانید بسوی او اگر خواهد و فراموش میکنید آنچه را شریک مینمایید (۴۱) و بحقیقت فرستادیم بسوی امتانی پیش از تو پس گرفتیم ایشان را بسختی و رنجوری باشد که ایشان زاری کنند (۴۲) پس چرا چون آمد ایشان را سختی ما زاری کردند و لیکن سخت شد دلهای ایشان و آرایش داد از برای ایشان دیو رجیم آنچه بودند که میکردند (۴۳) پس چون فراموش کردند آنچه پند داده شدند بآن گشودیم بر ایشان درهای هر چیزی را تا آنکه چون شاد شدند بآنچه داده شدند گرفتیم ایشان را ناگاه پس آنگاه ایشان نومیدانند (۴۴)
کافران جز نفس خود را در هلاک
نفکَنند از نهی و نأی و نیست باک
نبود ایشان را شعور این، که نیست
سوی غیری راجع ار خُبث و بدی است
ور تو ای بیننده بینی ز اعتبار
آن زمان که واقفند ایشان به نار
پس بگویند از تمنّای سقیم
کاش برگردانده بر دنیا شویم
تا دگر تکذیب آیات خدا
ناوریم این بس که کردیم از عمی
وز گروه مؤمنان باشیم هم
وآن کنیم از قلب باور، بیندم
نیستشان ایمان کنند ار هم ایاب
بلکه ظاهر گشته ایشان را عذاب
از عذاب است اعنی ار گویند این
نی که ایشان راست تنبیهی به دین
آنچه مخفی مینمودند از دغل
ظاهر آید روز پاداش عمل
آنچه مخفی بودشان از پیشتر
میشود آن روز پیدا سر به سر
ور به دنیا باز برگردند هم
عود بر عصیان نمایند و ستم
وآنچه زآن منهی بُدند اندر جهان
هم یقین آن فرقه اند از کاذبان
دعوی ایمان نمایند از دروغ
نیست در آن قول و آن دعوی فروغ
می بگفتندی به دنیا منحصر
هست ما را زندگی در جهر و سرّ
منبعث هرگز نگردیم از قبور
رخت چون بندیم ا ز این دارالغرور
ور ببینی آنگه بر پروردگار
واقف ایشان چون شوند از اضطرار
یا به موقف یا به پاداش فعال
حبسشان سازند چون بهر سؤال
گوید آیا نیست این روز نشور
راست بود و سهل و نزدیک آن نه دور
می بگویند آری آن حق بود و راست
هم به حقّ آن خدا کو رب ماست
گوید ایشان را پس او ذُوقُواْ الْعذَاب
زآنچه بر وی نگرویدید از عتاب
هم به تحقیق از زیانکاران بُدند
که مکذّب بر لقای حق شدند
چونکه آید ساعت ایشان را پدید
ناگهان یعنی قیامت وآن وعید
می بگویند از پشیمانی به ما
آنچه کردیم اندر آن تقصیرها
وآن کسان بر پشت هاشان حاملند
وزرهای خویش را تا فاعلند
می بدانید اینکه بد باشد یقین
حمل بار وزر بهر حاملین
از قتاده وز سُدی گردیده نقل
هم موافق باشد این با حکم عقل
کافران را روز حشر آید به پیش
صورتی منکر یکی از فعل خویش
چون ز قبر آید برون گوید به وی
هیچ بشناسی مرا، گوید که نی
گوید اعمال توام بنگر درست
خود به من بودی سوار اندر نخست
هم تو را باید شوم اکنون سوار
حمل بار وزر خود کن ز اضطرار
پس شود بر وی سوار اندر محل
او بماند چون حمار اندر وحل
سآء ما یزِرُون از آن فرموده است
بودنی خواهد شدن چون بوده است
هیچ نبود زندگانیِ جهان
غیر لعب و لهو نزد بخردان
وآن سرای آخرت بس بهتر است
نزد آن کش حق به تقوی رهبر است
زآنکه باشد دار باقی لامحال
از نوائب خالص، ایمن از زوال
نیستشان آیا تعقل تا کنند
فکر در این دار پر درد و گزند
ما نکو دانیم و هم بسیار این
که تو را گفتارشان سازد حزین
بر تو می نکنند تکذیب این فرق
بل ستمکارند بر آیات حق
یعنی انکار تو انکار حق است
جاهد حق در ضلال مطلق است
همچنین کردند تکذیب رسل
که بُدندی پیش از تو بیش اندر سبل
صبر پس کردند از هر رهگذر
هر چه شد تکذیب و ایذا بیشتر
پس بدیشان نصرت ما در رسید
صبر را نصرت ز پی گردد پدید
صبر کن یعنی تو هم تا نصرتی
عنقریب آید پدید از فرصتی
نیست مر تغییر ده در هیچ حال
مر یکی بر وعده های ذوالجلال
چو آیدت ز اخبار بفرستادگان
صبر کن تا وقت نصرت با خسان
بر تو دشوار است ور اعراضشان
پس توانی گر که بهر رفع آن
منفذی پیدا کنی اندر زمین
با فراغت تا در او گردی مکین
تا رسی زآن منفذ اندر جوف ارض
بر فلک یا سُلّمی سازی به فرض
بر روی بالا بر آن هر ساعتی
پس بیاری بهر ایشان آیتی
مر که سازی ملجأ اندر دینشان
پس بکن آن را پی تمکینشان
حکمتش ور مقتضی بودی خدا
جمع ایشان را نمودی بر هدا
پس ز نادانان مباش اندر بسیج
که بود ایمان اجباری به هیچ
نیستی یعنی تو هیچ از جاهلین
دانی اینکه نیست اجباری به دین
نیست جز اینکه اجابت می کنند
دعوتت را سامعان هوشمند
بشنوند آن را خود از سمع قبول
نی چنان کاین مشرکان بوالفضول
که ندارند ایچ گوش استماع
هم نیابند از کلامت انتفاع
مرده گانند این گروه بیخرد
که نجنبند از صدا از جای خود
مردگان را می برانگیزد خدای
دین حق را پس بدانند اهل رای
پس به سوی آن مکافات شدید
باز برگردانده گردند از وعید
می بگفتند از چه از ربّش بر او
آیتی نازل نشد در جستجو
یعنی آن معجز کز او خواهیم ما
نی کلامی کز وی آگاهیم ما
گو به تحقیق آنکه بس حق قاهر است
که فرستد آیتی کآن ظاهر است
لیک ز ایشان میندانند اکثری
کوست موجب بر بلاء و محشری
نیست هیچ اندر زمین جنبنده ای
یا به بالش در هوا پرَّندهای
چون شما الاّ که باشند امتی
در حیات و موت و سقم و صحتی
در دلالت بر وجود صانعی
عالم و قادر بدون مانعی
این بود تنبیه تا دانیم هم
که نباید کرد بر حیوان ستم
ما فرو نگذاشتیم اندر کتاب
هیچ از چیزی که آید در حساب
از امور علوی و سفلی تمام
ثبت بر لوح است بر هر وصف و نام
پس به سوی رب خود گردند حشر
بر جزای فعل خود در روز نشر
وآن کسان کآیات ما را بر دروغ
حمل کردند از عقول بی فروغ
کر بوند از استماع و گنگ از آن
خابط اندر ظلمت حیرت چنان
هر که را خواهد خدا خذ لان دهد
یعنی او را هم به خُویش او وانهد
هر که را خواهد برد هم زآنچه خواست
بر صراط مستقیم و راه راست
گو چه می بینید گر آید عذاب
مر شما را یا قیامت ز اقتراب
یا شما خوانید آیا جز خدا
مر عذاب آنگه که بنماید لقا
گر شما خود راست میگویید هیچ
که خدایانند بت ها در بسیج
مر بتان را می نخوانید آن زمان
بلکه خوانید آن خدای انس و جان
از شما پس حق نماید برطرف
آنچه را خوانید و زآن دارید اسف
یعنی آنچه کشف آن خواهید از او
هم به سویش زآن عذاب آرید رو
گر بخواهد ور که باشد حکمتش
مقتضی بر دفع آن د ر نوبتش
حاصل آنکه وقت درد و ابتلا
آورید از غیر حق رو بر خدا
لیک وقت استراحت در امور
غیر او را می پرستید از شرور
ما رسولان را فرستادیم هم
آن چنان پیش از تو بر سوی امم
چون نمودند امّتان تکذیبشان
پس گرفتیم از پی تأدیبشان
خود به بأسآءِ و به ضَّرَّآء از عرض
سختی و تنگی و قحطی و مرض
شاید از زاری به حق حاضر شوند
نادم و گریان و مستغفر شوند
پس چرا آمد چو ایشان را عذاب
رو نیاوردند ما را بر جناب
گر به زاری آمدندی سوی ما
مندفع ز ایشان نمودیم آن بلا
سخت لیکن گشته بُد دلهایشان
دیو زینت داده بُد ز اغوایشان
آنچه بودند اندر آن پندارها
مینمودند از تعجب کارها
یعنی آن ترک تضرّع و ابتهال
بود از عُجب اندر آن اعمال و حال
نیست هیچ از عُجب و خودبینی بتر
زآنکه حق را می برد زود از نظر
پس فرامُش چون نمودند آن گروه
آنچه بُد ما ذُکِّرُواْ بِهِ از وجوه
یعنی از بأسآء و ضَرَّآء آنچه زآن
پند داده گشته بودند آن کسان
پس بر ایشان باز بگشودیم ما
باب هر چیزی ز نعمت وز نوا
بازشان هِشتیم اندر سوء حال
تا به نعمت غافل آیند از مآل
این چنین نعمت جز استدراج نیست
بهر سرها تیغ باشد تاج نیست
گفت حیدر چون تو را آید نعم
زآن حذر کن تا نباشد زهر و سم
حاصل آنکه باب نعمت ز امتحان
ما بر ایشان برگشودیم از عیان
تا به وقتی که از آن گشتند شاد
هم بِمآ أوتُواْ نمودند اعتماد
برگرفتیم آن زمانشان ناگهان
پس شد آن هنگامشان پوشیده جان
خائب و خاسر بُدند و ناامید
لبس یعنی گشتشان حیرت شدید