وَ اَللاّٰتِی یَأْتِینَ اَلْفٰاحِشَةَ مِنْ نِسٰائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی اَلْبُیُوتِ حَتّٰی یَتَوَفّٰاهُنَّ اَلْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ لَهُنَّ سَبِیلاً (۱۵) وَ اَلَّذٰانِ یَأْتِیٰانِهٰا مِنْکُمْ فَآذُوهُمٰا فَإِنْ تٰابٰا وَ أَصْلَحٰا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمٰا إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ تَوّٰاباً رَحِیماً (۱۶) إِنَّمَا اَلتَّوْبَةُ عَلَی اَللّٰهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسُّوءَ بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولٰئِکَ یَتُوبُ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً (۱۷) وَ لَیْسَتِ اَلتَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسَّیِّئٰاتِ حَتّٰی إِذٰا حَضَرَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قٰالَ إِنِّی تُبْتُ اَلْآنَ وَ لاَ اَلَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفّٰارٌ أُولٰئِکَ أَعْتَدْنٰا لَهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً (۱۸) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا اَلنِّسٰاءَ کَرْهاً وَ لاٰ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مٰا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاّٰ أَنْ یَأْتِینَ بِفٰاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عٰاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسیٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اَللّٰهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً (۱۹) وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اِسْتِبْدٰالَ زَوْجٍ مَکٰانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْدٰاهُنَّ قِنْطٰاراً فَلاٰ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتٰاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (۲۰)
و آنان که کنند کار بدی از زنانتان پس گواه طلبید برایشان چهار تا از شما پس اگر شهادت دادند پس نگاهداریدشان در خانهها تا برداردشان مرگ یا بگرداند خدا از برای ایشان و راهی (۱۵) و آن دو کس که میکنند کار بدر را از شما پس آزار کنید ایشان را پس اگر توبه کردند و باصلاح آوردند پس بگذرید از ایشان بدرستی که خدا باشد توبهپذیر مهربان (۱۶) جز این نیست که توبه پذیرفتنی بر خداست از برای آنان که میکنند بد را بنادانی پس توبه میکنند از نزدیک پس آنها توبه میپذیرد خدا از ایشان و باشد خدا دانای درست کردار (۱۷) و نیست توبه از برای آنانی که میکنند گناهان را تا چون حاضر شود یکیشان مرگ میگوید بدرستی که من توبه کردم اکنون و نه آنان که میمیرند و ایشانند کافران آن گروه آماده کردهایم از برایشان عذابی دردناک (۱۸) ای آن کسانی که گرویدهاید حلال نیست مر شما را که میراث برید از زنان باکراه و منع مکنید آنها را که ببرید پارهای از آنچه دادهاید آنها را مگر آنکه کنند کار بد آشکاری را و معاشرت کنیدشان بخوبی پس اگر خوش نداشته باشید از ایشان پس شاید که ناخوش دارید چیزی را و بگرداند خدا در آن خبر بسیار (۱۹) و اگر خواستید عوض دادن جفتی بجای جفتی و داده باشید یکیشان را مال بسیار پس مگیرید از آن چیزی را آیا میگیرید آن را بدروغ بستن و بدی آشکار (۲۰)
« در بیان احکام زناء »
وآن زنان کآیند در فحش از شما
از هوای نفس یعنی بر زنا
پس بر ایشان چار مرد آید گواه
عاقل و کامل که ترسند از اِله
چونکه دادند این شهادت چار مرد
در سرایی حبسشان بایست کرد
تا بمیرند اندر آن محنت سرا
یا نماید راهی آنها را خدا
ره مگر بر توبه و تقوی برند
وز فعال زشت خود حسرت خورند
حق بر ایشان بخشد و یاری کند
پرده پوشد باز و ستّاری کند
وآن دو تن که زانیند و زانیه
گر نباشد فعل ایشان محصنه
از شما پس بر ملامت درخورند
جز که ره بر توبه و تقوی برند
پس کنید اعراز از آزارشان
بگذرید از فعل ناهموارشان
حق ببخشد جرم خلق از رحمتش
چونکه برگردند اندر حضرتش
مر قبول توبه با شد بر خدا
از خلایق در فعال ناسزا
گر که آن باشد ز جهل و غفلتی
نی ز خودبینی که نارد خجلتی
پس چو پیش از موت برگردند باز
حق پذیرد توبه ز ایشان در نیاز
داند او گر باشد از دل توبتی
می نگیرد بر خطاش از حکمتی
نیست بعضی را مگر در وقت موت
توبه از چیزی که ز ایشان گشت فوت
گوید إنِّی تُبت الْئان آن زمان
نیست آن مقبول درگه بی گمان
همچو توبۀ کافر اندر مردنش
نیست موقع وقت جان بسپردنش
وقت مردن یعنی ار مؤمن شود
مرغ بی هنگام را کشتن سزد
چون امیدش قطع گردد از حیات
آن زمان بر حق کند رو از جهات
کس نداند سِرّ باطن را که چیست
لیک زین نوبت به ظاهر سود نیست
توبه از دل سوی حق برگشتن است
وز هوای نفس خود بگذشتن است
در شریعت ترک عصیان و خطاست
کآن خلاف امر و فرمان خداست
در طریقت ترک پاداش عمل
وآنچه باشد غیر ذات لم یزل
توبۀ اهل حقیقت دیگر است
زآنچه آید در تصور برتر است
شرح آن گویم چو آید نوبتش
تا موحد چیست ترک و توبتش
گفت آن کو مرد در کفر و گناه
یابد از ما کیفری بی اشتباه
ای گروه مؤمنان نبود حلال
بر شما میراث نسوان با جدال
یعنی از اکراهشان کز سوء بخت
می بر ایشان از طمع گیرید سخت
یا که بر تزویجشان مانع شوید
بر منال و مهرشان طامع شوید
مر رسد موتی بر ایشان ناگهان
بر شما عاید شود میراثشان
تنگ زآن گیرید بر زنها به قهر
تا به عنفی بگذرند از ارث و مهر
میگرفتند از جهالت کار تنگ
بر زنان از روی منع و خشم و جنگ
تا ز شوهر باز مانند و ولد
مالشان تا بعد مرگ او را رسد
آمد این آیت پی انذارشان
تا که نبود بر غلط رفتارشان
سخت یا گیرید بهر مهرشان
تا برید آن را به زور و قهرشان
این بود دور از مروت وز سداد
بل ز رسم آدمیّت در نهاد
جز که از وی سر زند فعلی شنیع
شاید ار ندهند مهرش را جمیع
وآن نشوز است و تجاوز از عفاف
باشد ار آن فاش نی کذب و گزاف